در یک دهه گذشته بارها اصطلاح جنگ روانی را از سوی رسانه و بسیاری از افراد شنیدهایم و تا به امروز بسیاری از افراد جامعه که از دانش ارتباطاتی بالاتری برخوردار هستند، حتی نسبت به بسیاری از تاکتیکهای جنگ روانی، نیز آشنایی دارند. اما در چند سال اخیر، اصطلاح تازه دیگری تحت عنوان جنگهای ادراکی و شناختی به حوزه مطالعات مربوط به این حوزه وارد شده است که شکل جدیدی از تنازعات فکری و تمدنی را پدید آورده است.
جنگ شناختی (Cognitive warfare) به معنای هدف قرار دادن قوه شناخت عموم مردم و نخبگان جامعه هدف با تغییر هنجارها، ارزشها، باورها، نگرشها و رفتارها از طریق مدیریت ادراک و برداشت است. این نوع جنگ شکل تکامل یافته تر، پیشرفتهتر، عمیقتر و وسیعتر جنگ روانی است که مبتنی بر جامعه شبکهای (با زیرساخت رسانههای نوین) بوده و با مدیریت ادراک و برداشت انجام میگیرد. شاید بهترین جملهای که میتواند تفاوت جنگ روانی و جنگ شناختی را توصیف کند این باشد که در هنگام جنگ روانی، توجه مخاطب از یک سوژه تغییر خواهد کرد اما در جنگ شناختی، برداشت و ذهنیت مخاطب از آن سوژه تغییر میکند. اطلاعات جعلی و دستکاری شده میتواند برداشت شما را تغییر دهد و شما را به اشتباه بیندازد، اما تغییرات ذهنی و شناختی کاری میکند که شما حتی اگر در معرض اطلاعات درست نیز قرار گرفتید، نتیجه دریافتی مشابه همان اطلاعات جعلی باشد و این موضوع با تغییرات شناختی ممکن میشود. در حقیقت در جنگ روانی، تاکتیکهای عملیات روانی، دادههای دستکاری شده را به دستگاه پردازشگر که همان ذهن است وارد میکنند، اما در جنگ شناختی خود دستگاه پردازشگر (ذهن) دچار دستکاری و تحول میشود تا اهداف از پیش طراحی شده محقق گردد و مباحث بهگونهای دیگر و با ضریبی متفاوت در ذهن مخاطب رمزگشایی و فهم شوند. این اهداف، همان گفتمانی است که باید مورد پذیرش مخاطب قرار بگیرد. بنابراین جنگ شناختی در مرتبهای پیچیدهتر و حرفهای تر از جنگ روانی قرار میگیرد. از آنجا که در جنگ شناختی ذهنها مورد حمله قرار میگیرند؛ نمیتوان دشمن، سلاح و روشهای حمله آن را مانند جنگهای فیزیکی به نمایش درآورد. به همین دلیل جنگ شناختی جنگی نامرئی توصیف میگردد و در آن نمادها، نشانهها و کلمات قربانی میگیرند. از آنجا که تغییرات جنگ شناختی بر روی ذهنها است، فرسایشی بودن خاصیت دیگر این نوع چنگ است، چرا که تغییرات ذهنی نه یکباره بلکه به صورت آرام و تدریجی رخ میدهد. در جنگهای فیزیکی سربازان نظامی در خط اول حمله قرار دارند و مردم عادی تا زمانی که از میدان نبرد فاصله داشته باشند در امان هستند. اما در جنگ شناختی نخبگان فکری جامعه که در عرصه رسانه فعالیت دارند در خط اول حمله قرار میگیرند و تیرهای جنگ شناختی اذهان آحاد جامعه را هدف قرار میدهد. به عقیده کارشناسان این حوزه در جنگ شناختی مهمترین و دلهره آمیزترین قسمت جنگ، تلفات انسانی آن است. در جنگ سخت وقتی یک نفر مجروح یا کشته میشود صرفا یک نفر از جبهه خودی کم خواهد شد، اما در جنگ شناختی وقتی یک نفر نسبت به اعتقادات و تفکر خود بدبین میشود علاوه بر اینکه یک نفر از گروه خودی کم شده، یک نفر هم به گروه دشمن زیاد میشود. در عرصه شناخت، بینهایت سناریو توسط بینهایت کنشگر میتواند اتفاق بیفتد که بههیچعنوان قابل پیشبینی و تخمین نیست. بههیچوجه نمیتوان پیشبینی کرد که چه اقداماتی، توسط کدام کنشگران، در چه زمانی و برای تکمیل پازلهای چه سناریویی قرار است انجام پذیرد. بلکه تنها بعد از انجام عملیات میتوان آن را تحلیل کرد و متوجه شد که چه سناریوی شناختیای در دستور کار بوده است. هدف اصلی در هر جنگی شکست و از میدان به در کردن رقیب هست، اما در جنگ شناختی، اهداف و شیوههای متفاوتتری نسبت به همه جنگها دارد. برخی از این شیوهها و اهداف که در نوع خود نشان از پیچیدگی این نوع جنگ دارد عبارتند از: اعتماد زدایی، اعتبارزدایی، مشروعیت زدایی، قداستزدایی، ناامیدسازی و ناکارآمدنمایی یک کشور و جامعه را به افراد آن جامعه تلقین میکند و درواقع مردم جامعه که اصلیترین سرمایه اجتماعی یک کشور هستند را بهراحتی نسبت به جامعه و کشور بدبین میکنند و امید به آینده را در آنها از بین میبرند و مردم نسبت به اعتقادات به چشم خرافات نگاه میکنند و حالت رویگردانی اجتماعی به آنها دست میدهد.
در جنگ شناختی هم مانند جنگ روانی، اگر به سواد رسانهای مسلح باشیم میتوانیم تا حد زیادی از مغلوب شدن نجات پیدا کنیم. اما این سواد رسانهای باید آحاد جامعه از مردم و مسئولان را در بربگیرد. سواد رسانه برای مسئولان و افراد تاثیرگذار در جامعه، چندین برابر افراد عادی جامعه اهمیت دارد. اگر یک فرد اثرگذار با سواد رسانهای آشنا نباشد میتواند در جنگ شناختی به مهرهای ارزشمند برای دشمن تبدیل شود. افراد تاثیرگذار با اقدامات و اظهارات غلط و حاشیهبرانگیز گلهای زیادی را روانه دروازه خودی میکنند.
تدوین سیاستهای دقیق رسانهای نیز به پیروزی در جنگ شناختی کمک میکند. به این منظور لازم است علاوه بر آنکه دولتها یک نقشه رسانهای کلی برای خود تدوین کنند، تمام زیر مجموعهها نیز برای طرحها و برنامههایشان پیوست رسانهای در نظر بگیرند و پیش از اجرای هر طرح واکنشهای رسانه را پیشبینی و نحوه مواجهه با آن را در نظر بگیرند. نکته مهم جنگ شناختی، روایتگری است و باید برای آنکه غلبه دشمن نشویم باید بتوانیم پیش از آنکه توسط دشمن روایت شویم، خودمان روایتگر باشیم. یعنی در جنگ شناختی هم مانند جنگ فیزیکی، توجه به زمان و سرعت کافی داشتن از ارزش بالایی برخوردار است. روایت اول دست برتری دارد و اگر برای روایت رویدادها دیر بجنبیم، دشمن روایت خودش را به ذهنها غالب خواهد کرد. البته علاوه بر سرعت عمل، کیفیت نیز مهم است و نباید کیفیت اطلاعات فدای سرعت اطلاعات گردد. در جنگ شناختی نمیتوان با سطحیگرایی و پروژههای زودبازده به نتیجه رسید و پیروزی در این جنگ در گرو صبوری و بصیرتافزایی است.
ارسال نظرات